| In Conversation with Filmmakers

In Conversation with Reza Khanlari





.مصاحبه با رضا خانلری کارگردان فیلم دستهایت را نفس می کشم 

 

       چطور با فستیوال سینمای پنهان آشنا شدید؟

از طریق دکتر احمد الستی، «ایشان استاد راهنمای پایان نامه کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران بودند». در دانشگاه با ایشان کلاس داشتم، و از این طریق با فیلم های من نیز آشنایی داشتند از این روی پیشنهاد دادند که فیلم هایم را برای این جشنواره ارسال کنم.ر

 

      .لطفاً کمی در مورد خود و پیشینه‌ی هنری‌تان بگویید

رضا خانلری، متولد شهریور ماه  1357 در شهر سرکان ، دانش آموخته کارشناسی سینما « گرایش تدوین» و کارشناسی ارشد سینما در دانشگاه تهران، دانشجوی نمونه این دانشگاه که از سال 1380 فعالیت حرفه ای خود را با بازیگری آغاز کردم. در عرصه های مختلف تئاتر، سینما و تلویزیون در سمتهای بازیگر، نویسنده، تهیه کننده ، کارگردان و تدوینگر حضور داشته و دارم. و همچنان با فیلم سازی به معاشقه و مکاشفه با جهان اطرافم می پردازم. همچنین در کنار فیلم سازی تدریس و پزوهش را هم انجام می دهم. ف

 

        عنوان فیلم شما – «دست‌هایت را نفس می‌کشم» – بسیار شاعرانه است. چه داستانی در پشت این عنوان وجود دارد؟ سینما بستری برای پرورش هنر در تمام ابعاد آن است. به همین دلیل سینمای شاعرانه همواره در تمامی گونه های فیلم سازی اهمیت داشته و دارد. در این فیلم هم علاوه بر نام آن تلاش بر این اصل متمرکز شد که با تصویر به مانند کلمات در ادبیات به تشبیه و معنا بپردازیم.و

داستانی مشابه روایت داستان این فیلم در یکی از خیابان های تهران دیده بودم. از این روی آن را پرورش دادم و تبدیل به فیلم نامه فیلم شد. علاقه باطنی من به سینمایی است که  با تصویر و جادوی ان و مفاهیم  حاصل کلام را ارائه داد. روابط در این فیلم بر حسب اتفاق است و شخصیتها بدون شناخت یکدیگر با دستهای خود و از روی مهر به یکدیگر مهرورزی می کنند، متاسفانه آیین مهر در این روزگار کم رنگ شده است. در پایان تدوین فیلم در گفتگو با یکی از دوستانم این عنوان را بر اساس فیلم جمع بندی کردیم.و

 

     بسیاری از نمادهای سنتی در فیلم شما برجسته شده‌اند؛ از شغل پنبه‌زنی و بوسیدن دستمزد به نشانه‌ی برکت گرفته تا پول انداختن بر روی مرده، غذای نذری دادن و … . این نشانه‌ها چه جایگاهی در بافت داستانی و سینمایی شما دارند؟ به نظر می‌رسد که ارتباطات عمیق فرهنگی و گاه مذهبی میان این مفاهیم و مخاطب بومی اثرتان وجود دارد. آیا فکر می‌کنید که این مفاهیم توانایی برقراری ارتباط با مخاطب جهانی را نیز داشته باشد؟ آیا این نمادها، مخاطبین شما را محدود نمی‌کنند؟

این موارد گوشه ای از زندگی، باور و فرهنگ مردم ایران است. جهان به سوی جهانی بزرگ و بدون مرز در حرکت است، پس ساکنان این سرزمین جهانی بیشتر از پیش با هم آشنا می شوند. فیلم «دستهایت را نفس می کشم …» در اصل داستانی مردم نگار محسوب می شود. مفاهیمی که حتی اگر عمق معانی آن برای مخاطب جهانی پیچیده باشد، اما بدلیل سمبلیک بودن می تواند ارتباط لازم را برقرار کند. در این فیلم کوتاه تلاشم در ثبت، و عرضه این میراث است. یادگارها و باورهایی که از پدرهای ما به میراث مانده و در هجمه ای خروش و حمله تکنولوژی و زندگی ماشینی و مدرن گاها به دست فراموشی سپرده شده است.ف

 

       چرا از جلوه‌ی تصویری سیاه و سفید استفاده کردید؟ آیا احساس نوستالژی خاصی به موضوعات مطرح‌شده داشتید؟

عناصر میزانسن همواره باید در خدمت روایت داستان و فیلم باشند. فضا و اتمسفر فیلم نیز این را می طلبد. به همین دلیل تصویر برداری را در روزهای برفی انجام دادیم.. در مقام تفسیر کنتراست، و دامنه های بین سیاهی و سپیدی لباسی است که پیکره این فیلم را به لحاظ مفهومی پوشش می دهد. حذف عنصر رنگ و دامنه های خاکستری و سرد فضایی یک دست ایجاد می کند و در عین حال به هم داستان بودن انسانهای جهان این فیلم یک پارچگی و یکدستی می دهد.ی

 

        به طور کلی، چه چیزی باعث شد که سینما را به سایر بیان‌های هنری نظیر عکاسی، شعر یا نقاشی ترجیح دهید؟

سینما برآیند تمامی دست آورد بشر تا به امروز است، مهمترین پل ارتباطی در جهان. تنها زبانی است که تمامی اقوام با هر فرهنگ و زبانی با آن ارتباط برقرار می کنند و با تصویر بر پرده بزرگ سینما با هم زندگی می کنند. و از همه مهم تر بند بند من با سینما پیوند خورده است.و

 

        فکر می‌کنید چه حسی بعد از دیدن فیلم در ذهن تماشاگر باقی بماند؟

تفکر، البته امیدوارم… فکر در باب هستی و تفکر در باب جهانی که مسیر خود را طی می کند. امیدوارم آیین مهرورزی در جهان ریشه بدواند، و دستهای تمامی انسانها به مهر دست دیگر انسانها را مهرورزی کنند.و

 

    به عنوان یک فیلم‌ساز، برنامه‌های آینده‌تان چیست؟

پس از ساخت این فیلم چندین مستند مردم نگار در باب ایران و قسمتهای مختلف آن ساخته ام، مانند بازار، از طهران تا تهران که در جشنواره های مختلف داخلی و خارجی حضور داشت از جمله کشور آمریکا در شهر یوجین در ایالت اورگان که با این فیلم به آن کشور سفر کردم. پس از آن فیلم دیگری با نام از فرش تا عرش ساختم که در آستانه حضور در جشنواره ها است، مستند مردم نگاری که به رسوم دینی مردم شهر تویسرکان « شهر پدری ام» به عنوان یکی از شهرهای کهن ایران و جهان مطرح است و فرش و قالیچه هایش با نقشه هایی مهم از گذشته که در زندگی مردم این سرزمین نقش دارد. هم اکنون نیز مشغول به مستندی با نام « یک شب که برون اومد …» هستم که به مردمی می پردازد که در مستند با ارزش استاد کامران شیردل با نام «اون شب که بارون اومد» می پردازد. فیلم داستانی در قالب تراژدی مدرن  و  در باب انسان  امروز دارم که اگر بتوانم شرایط مالی آن را فراهم کنم در دستور ساخت دارم. همچنین طرح های مستندی را در دستور کار دارم که نخست باید شرایط مالی آن را فراهم کنم. البته همچنان در کنار این فعالیتهای هنری به تدریس در دانشگاه و پژوهش در باب سینما مشغول هستم.د

مطالعه و پژوهش، تدریس، فیلم دیدن و لذت بردن از آن، فیلم ساختن و تلاش برای معرفی ایران و خوبیهای ان و دیدن جهان و مکاشفه در پیرامون خودم…د

 

ممنون از حضور و همکاری شما و به امید موفقیت هر چه بیشتر.و 

فستیوال سینمای پنهان

فوریه ۲۰۲۰

 

Comments are closed.